موتور لنج خراب شد، 14 ماه زندانی شدیم
به گزارش مجله دانلود و سرگرمی، بعد از ماجرای پر التهاب آزادی چند گروه از صیادان ایرانی از اسارت دزدان دریایی سومالیایی، این بار خبر رسید که یک گروه هفت نفره از صیادان ایرانی هم از زندان های هند آزاد شده اند.
به گزارش گروه حوادث خبرنگاران از تپش، خبری که البته در رسانه ها چندان به آن پرداخته نشد و به یک خبر چند خطی کوتاه بسنده شد.
یک ماه و چند روز از ورود ابابت انصاری نیا، یکی از صیادان اسیر و شش نفر از دوستانش که بیش از یک سال در زندان های هند بودند، می گذرد.
این بار سراغ این صیاد 39 ساله رفتیم تا از علت اسارت و شرایط زندان های هندی ها برای تپش بگوید.
آقای انصاری نیا، چه اتفاقی برای لنج تان افتاد که سر از زندان های هند درآوردید؟
ما هفت نفر بودیم که بیست و سوم شهریور 98 از شهرستان کنارک برای صیدماهی به سمت آب های بین المللی حرکت کردیم. در دریا بودیم که ناگهان موتور لنج خراب شد. بعد از خراب شدن موتور، مانده بودیم که چه کنیم. 10، 12 روز تمام در این شرایط بودیم و بعداز این مدت از یک لنج دیگر درخواست کمک کردیم که قبول کرد و لنج ما را بکسل کرد، اما گازوئیل اش تمام شد. بعد از آن با توفان روبرو شدیم و در ادامه تصمیم گرفتیم از یک کشتی درخواست کمک کنیم که کشتی پاسخی به ما نداد، اما یک ناو هندی به ما کمک کرد.
شما یا دوستان تان مگر زبان انگلیسی یا هندی می دانستید که ناو هندی با لنج شما ارتباط برقرار کرد؟
بله یکی از ملوانان زبان هندی بلد بود. آمدند و گفتند می خواهیم لنج را بازرسی کنیم. بعد از بازرسی متوجه خراب بودن موتور شدند و گفتند چون ایرانی هستید، ممکن است به مشکل بربخورید و برای همین شما را به یک جزیره می بریم. ما را به یک جزیره بنام کاوارتی که وسط آب بود و 300 مایل با کشور هند فاصله داشت، بردند. چهار روز در آن جا بودیم.
غیر از شما هم افراد دیگری در جزیره زندگی می کردند؟
نه. غیر از ما، هیچکس دیگری نبود و خودمان بودیم. هندی ها به ما گفتند شما را تا نزدیکی مرز ایران می بریم، اما هفت، هشت ساعت بعد اعلام کردند که توفان شدیدی آمده است، در جزیره بمانید تا توفان رفع شود. پس از آن قرار شد ما را به زندانی بنام منگلور که در هند بود، ببرند. موتور لنج خراب شد و به ما گفتند موتور را هم درست می کنیم و بعد شما را تا حدود 10، 15 روز دیگر به ایران می فرستیم. سه ماه در منگلور بودیم و بعد ما را به زندان بنگلور بردند.
با خانواده تان تماس نگرفتید که شرایط تان را به آن ها اطلاع دهید؟
اتفاقا با کنسولگری ایران در حیدرآباد صحبت کردیم و درخواست کمک کردیم. مسؤولان به ملاقات مان آمدند. با ما صحبت کردند و در مورد شرایطی که داشتیم، سوالاتی پرسیدند. با همسرم هم صحبت کردم که وقتی فهمید زنده هستیم، بسیار شاد شد.
صیادانی که در اسارت دزدان دریایی سومالیایی بودند، شرایط بسیار سختی داشتند. شکنجه شدند، گرسنگی و تشنگی تحمل کردند، بارها آنان را با مرگ های مصنوعی آزار دادند. این شرایط در زندان بنگلور هم وجود داشت؟
نه رفتار زندانبانان هندی با ما خوب بود . ما هفت نفر در یک سلول هشت نفری بودیم و هیچ مسئله ای از لحاظ تامین غذا نداشتیم. دستشویی و حمام در اختیارمان بود. هیچ کس ما را اذیت نمی کرد.
از جرائم زندانی های دیگر خبر داشتید؟ می دانستید شما را با کدام زندانی ها همبند کرده اند؟
نه خبر نداشتیم . ما در سلول جدا بودیم.
رفتار زندانبانان با شما چطور بود؟
زندانبانان هوای مان را داشتند. چون رابطه کشور ما با هند خوب است و با ما هم با احترام و ادب برخورد می کردند. قرار بود با حمایت های هند وکشورمان به ایران برگردیم، اما کرونا آمد و شرایط ما برای بازگشت به ایران بدتر شد و در واقع به تاخیر افتاد.
چه مدت در زندان بنگلور اسیر بودید؟
یک سال و یکی، دو ماه.بعد از این مدت، درخواست مدارک شناسایی رسمی ما مطرح شد که خوشبختانه با همکاری سفارت این مدارک تهیه شد و بعد از دیدن مدارک، مجوز خروج ما از هند توسط هندی ها صادر شد. در فرودگاه، بازپرس از شرایط ما در هند سوالاتی پرسید که به آن پاسخ دادیم. از ما پرسید که شما را اذیت کردند که گفتیم نه. ما خیلی از مسؤولان ایران در هند تشکر می کنیم که پیگیر آزادی مان شدند.
شغل اصلی شما چیست؟
من ماهیگیرهستم و با صید ماهی اموراتم را می گذرانم.
از درآمدتان راضی هستید؟
راضی ام به رضای خدا.
همسر ملوان زندانی: به ما گفتند غرق شده اند!
خانم انصاری نیا، از روزهایی بگویید که از همسرتان بی خبر بودید؟
وقتی همسرم به خانه برنگشت، زمزمه های مردم هم شروع شد. هرکسی چیزی در مورد سرنوشت آنها می گفت. یکی می گفت غرق شده و مرده اند. یکی دیگر می گفت گم شده اند. حتی از بقیه صیادان در مورد سرنوشت شوهرم پرسیدم، اما کسی اطلاع دقیقی نداشت. تا این که خود سفارت ایران زنگ زد و به ما گفت چه اتفاقی برای شوهرم و همکارانش در دریا افتاده است. البته همسرم و بقیه تلفن همراه داشتند، اما موضوع این بود که خط آنها متعلق به ایران بود و نمی توانستند از خارج از کشور و جایی که بودند، با ما تماس بگیرند.
فرزندان تان بهانه پدرشان را نمی گرفتند؟
چرا خیلی در مورد او حرف می زدند و دائم می پرسیدند پدرمان کجاست و چرا به خانه نمی آید. ما پنج فرزند داریم و همگی دلتنگ او بودند. آنقدر جای خالی اش در خانه پررنگ بود که آنها را هر روز به بیرون و تفریح می بردم تا متوجه نبود پدرشان نشوند و بهانه اش را نگیرند. به هرحال بچه هستند و طبیعی است که پدرشان را بخواهند. بعد که همسرم زنگ زد، از شادی روی پا بند نبودند و با هم تصویری صحبت کردند. خود من هم آنقدر شاد شدم که به شکرانه برگشت همسرم سه روز روزه گرفتم.
لیلا حسین زاده - تپش
منبع: جام جم آنلاین